- ساغر گرفتن (چُ دَ زَ دَ)
گرفتن و خوردن پیاله و قدح شراب:
هشیار کی شویم که از ساقی الست
بر یاد چشم مست تو ساغر گرفته ایم.
خواجو (دیوان ص 302).
ز باده بر سر رندان جنون شود مستی
بیاد روی تو گرساغر دگر گیرند.
کمال خجندی (دیوان ص 125).
، باده خوار شدن. میخواره شدن. باده پرست شدن. باده پیما شدن:
فکندم دفتر و جستم ز طامات
خراباتی شدم ساغر گرفتم.
انوری (دیوان چ نفیسی ص 545).
گر از آن لب بچشد چاشنیی زاهد شهر
به خرابات مغان آید و ساغر گیرد.
کمال خجندی (دیوان ص 141)
هشیار کی شویم که از ساقی الست
بر یاد چشم مست تو ساغر گرفته ایم.
خواجو (دیوان ص 302).
ز باده بر سر رندان جنون شود مستی
بیاد روی تو گرساغر دگر گیرند.
کمال خجندی (دیوان ص 125).
، باده خوار شدن. میخواره شدن. باده پرست شدن. باده پیما شدن:
فکندم دفتر و جستم ز طامات
خراباتی شدم ساغر گرفتم.
انوری (دیوان چ نفیسی ص 545).
گر از آن لب بچشد چاشنیی زاهد شهر
به خرابات مغان آید و ساغر گیرد.
کمال خجندی (دیوان ص 141)
